زمرد قرآن

فریاد سکوت

زمرد قرآن

فریاد سکوت

ادامه حسین (ع) در اندیشه مسیحیت

بارا: معرفت حسین(ع) و راه و قیام او نباید فقط در تکرار وقایع این حماسه محدود شود و از درک عظمت آن غفلت گردد. منظور من از این جمله که شما قدر حسین را نمی دانید این است که شما میزان و حجم تعالیم و آموزه های بجامانده از حرکت حسین(ع) و سازوکار تعامل با دنیا و دین را که او آموخته است، نمی شناسید. او به ما یاد داده که نباید بر سر منافع مادی به جنگ و نزاع و چالش بپردازیم یا دنیادوستی را به حساب عقیده معنوی بگذاریم.
منظور این است که باید به آموزه های حسین(ع) را که عبارت است از دوری از دنیاپرستی، پرهیز از حرص و آز نسبت به زرق و برق دنیا و نیز مردم دوستی و عمل به سیره و سنت پیامبر، توجه کنیم یعنی اینکه قلبا و قالبا (هم از لحاظ روحی و هم از لحاظ رفتارهای ظاهری) حسینی باشیم و نباید فقط به ظواهر و وقایع ظاهری کربلا اکتفا نماییم بلکه باید حماسه حسین را در فکر و اندیشه و عمل پیاده کنیم و به نمایش بگذاریم و به اهمیت آن شناخت پیدا کنیم و به دیگران منتقل نماییم. غربیها اگر شخصیت حسین(ع) را بشناسند قطعا شیفته او خواهند شد، زیرا غرب دارای اصول و مبانی ای است که حقوق بشر را براساس آن پایه ریزی کرده و بر طبق آن سمبل های معنوی را تقدیس می کند و لذا عدم معرفت به ماهیت و جوهره نهضت حسینی، ما را در اعمال و کارهای ظاهری و صوری و یا افراط در ظواهر شکلی متوقف خواهد کرد. نباید اینطور باشدکه هرسال در زمانی معین کارهایی را بطور کلیشه ای انجام دهیم و سپس جمع کنیم تا سال آینده و موضوع را فراموش نماییم بلکه باید بطور مداوم در طول سال بیاد بیاوریم که حسین(ع) چه کرد و کار او برای چه بود؟ زیرا آنچه را که او انجام داد مافوق هرگونه توصیف و تمجید است.

پس من عرض می کنم علی رغم اینکه حسین علیه السلام شخصیتی مقدس برای شما شیعیان و مسلمانان است اما شما آنطور که باید، قدر او را نشناخته اید و به آموزه ها و نهضت او در عمل بی توجهی کرده اید. چرا که وظیفه شما این است که بدانید چگونه این امام عظیم الشأن را امروز از طریق بیان سخنان حق و یاری مظلوم و اصلاح جامعه و تحقق عدالت و آزادی یاری کنید و بر شما فرض است که با امانت داری کامل خروش حسین(ع) در روز عاشورا را به تمام جهانیان برسانید و این امانت داری لازمه اش تعمق در ارکان و معنویت حرکت انقلابی او و بسنده نکردن به یک سری اعمال ظاهری و ظواهر مربوط به واقعه عاشورا می باشد.
کیهان:
نظر شما در مورد شعایر حسینی و نحوه عزاداری ها و بزرگداشت ها برای امام حسین(ع) و آداب ومراسمی که در این رابطه صورت می گیرد از قبیل سینه زنی، زنجیرزنی، تعزیه گردانی و غیره چیست؟
بارا:
انجام اینگونه مراسم و کارها درست و ضروری است زیرا حادثه کربلا را یادآوری می کند و به مسلمان اجازه می دهد که به درون خود مراجعه کند تا از خویشتن بپرسد آیا درس ها و آموزه های حسین در من تاثیرگذاشته است؟ آیا خون او و اهل بیتش ریخته شده تا فقط من یک سری اعمال ظاهری انجام دهم و یا اینکه اهداف دیگری ورای این مساله بوده است؟

بنظر من این عزاداری ها، سینه زنی ها و حرکت دستجات و یادآوری حادثه کربلا همگی کاری مناسب و صحیح برای زنده نگه داشتن و یادآوری حادثه است و این البته مخصوص مسلمانان نیست و مسیحیان هم در عید فصح (عید مختص مسیحیان) برنامه عزاداری دارند اما عزاداری برای حسین در نزد شیعیان چیز دیگری است زیرا فاجعه ای که برای رهبر آنان حسین بن علی(ع) پیش آمد فاجعه ای بود که در تاریخ نظیر نداشت. درست است که از نظر ما مسیحیان، عیسی توسط یهود مصلوب شد و آن جنایت در حق او صورت گرفت و صرف نظر از اختلاف میان انجیل و قرآن در این مورد، آنچه در سرزمین کربلا برای حسین (ع) پیش آمد در حق هیچ پیامبر و شهیدی اتفاق نیافتاد و وحشی گری هایی که عده ای وحشی منسوب به اسلام نسبت به پیکر مطهر او انجام دادند اهانت و ظلم و جنایت بود و اگر مسلمانان خود را اصلاح نکنند و به خویشتن مراجعه نکنند این حادثه ممکن است در هر زمان و مکانی برای آنان اتفاق افتد.



کیهان:
شما آیا در مراسم و عزاداری های حسینی هم شرکت کرده اید؟
بارا:
بله تاکنون در مراسم های مختلف که توسط شیعیان کشورهای عربی در محرم برپا می شود شرکت نموده و برای عزاداران سخنرانی کرده ام.
کیهان:
شما در جایی از کتاب خود گفته اید غرب اگر قیام حسین را بشناسد و با مفاهیم و آموزه های والای آن آشنا شود قطعا از او پیروی خواهد کرد . در این مورد لطفاً توضیح بیشتری بدهید.

بارا:
عقلانیت غربی گام های بلندی در زمینه واقعگرایی برداشته است و صداقت را حس و باور کرده است هر چند برخی اشتباهات و ناروایی ها هم وجود دارد اما به عقیده من غرب اگر با آموزه های والای حسین که به آموزه های عیسی(ع) شباهت دارد آشنا شود، این شخصیت بزرگ را تکریم و احترام خواهد کرد و از نظر فکری و شاید هم از نظر عقیدتی از او پیروی خواهد نمود. بدین معنی که دوست داشتن و عشق ورزیدن به معنی تغییر عقیده دادن نیست و ممکن است صاحب عقیده ای، شخصیتی را که عقیده ای از جنس دیگر دارد دوست بدارد و او را تکریم کند که این امر در اسلام هم وجود دارد و مسلمانان، عیسی و مریم (ع) را تقدیس می کنند اما در عین حال پیامبر (ص) و اهل البیت «ع» را هم فراموش نمی کنند.

پس غرب در صورت شناخت راه و هدف حسین(ع) جذب آن خواهد شد و براساس آن عمل خواهد کرد همچنانکه آموزه ها و تعالیم والای نهج البلاغه، سازمان ملل را جذب کرده و به حقوق بشر امام علی که 14 قرن پیش در نامه به کارگزارانش بیان کرده سوق داده است.

کیهان:
شما در کتاب خود، امام حسین(ع) را تکمیل کننده رسالت پیغمبران دانسته اید و مقام او را از مقام تمام انبیاء برتر و تا حد مقام نبوت حضرت محمد(ص) بالا برده اید دلیل این نگرش چیست؟

بارا:
هنگامی که دین اسلام بر حضرت محمد مصطفی(ص) نازل شد، او در راه ترویج آن، رنجها و اذیت های فراوانی متحمل شد و کفار و ثروتمندان قریش در برابر دعوت او مانع تراشی کردند، چنان که حضرت فرمود هیچ پیامبری به اندازه من آزار و اذیت نشد. پس از ایشان هم جانشین او یعنی امام علی(ع) نیز مسئولیت تفسیر و تأویل و تداوم ابلاغ پیام قرآن را برعهده گرفت و در این راه سختی های فراوان دید و راحتی و آسایش خود را بخاطر اسلام فدا کرد و با دشمنان جنگید. زمانی که مسئولیت تداوم رسالت پیامبر(ص) به نواده ایشان یعنی حسین(ع) رسید او به خطرات تهدیدکننده دین که موجب تحریف و مسخ آن می شد، پی برد و دریافت که تحریف دین تمام فداکاریها و زحمات جد و پدرش را بر باد خواهد داد و در صورت تداوم این وضع، آئین راستین اسلام از مسیر اصلی خود خارج و دچار انحراف خواهد شد. او باید دست به حرکتی می زد تا احیاگری مجدد در دین می شد، احیاگری ای که اهمیت آن نه در حد نزول قرآن بلکه در حد اقدامات پدرش پس از پیغمبر(ص) بود.

البته اهمیت این احیاگری کمتر از نبوت نیست بلکه تکمیل کننده آن است و او به عنوان شهید، دارای رسالت انبیاء بود و همان کاری را کرد که انبیاء انجام دادند و با اینکه به او ویژگی های انبیاء داده نشده بود اما تمام دردها و رنجها و سختی های آنان به او هم واگذار شده بود و او می بایست دست به حرکت و جنبش می زد تا دین را احیا کند و به نظر من اگر جنبش و حماسه کربلا اتفاق نمی افتاد، تداوم اسلام و ارزشهای متعالی آن تضمین نمی شد.



کیهان:
شما جمله معروفی دارید با این عنوان که اسلام سرآغازش محمدی و استمرارش حسینی است در این مورد بیشتر توضیح دهید.

بارا:
البته این سخن، خود به تنهایی یک تحلیل است و این همان ادامه پاسخ سؤال پیشین است که دین اسلام بقا و تداوم پیدا نمی کرد اگر حرکت حسینی نبود و لذا تداوم رسالت محمد(ص) منوط به قیام حسین(ع) بود و او بود که با زلزله ای روحی ارکان وجودی امت را به لرزه درآورد و زمینه گمراهی آنان را از میان برداشت و توانست ارزشهای دین را مجددا احیا کند و در اثر این تکان روحی، آئین اسلام توانست درخشان و فروزان به راه خود ادامه دهد. اما یک حقیقت دیگر نیز وجود دارد و آن اینکه قیام کربلا سرآغازش حسینی و تداومش زینبی بود و حضرت زینب(س) نقشی بزرگ را ایفا کرد که مکمل نقش برادرش بود.

کیهان:
ارزیابی شما از نقش حضرت زینب(س) در واقعه کربلا و پس از آن چیست؟

بارا:
نقش زینب(س) الهامی از جانب خدا و مطابق با خواست و اراده خدا بود و به هیچ وجه تصادفی و اتفاقی نبود. هدف حسین(ع) از همراه بردن اهل بیت و زنان بنی هاشم، جنبه تاثیرگذاری و ابلاغ اهداف این حرکت به مردم بود و زینب آن زن فصیح و بلیغ و آن دختر صاحب نهج البلاغه، توانست در راه اسارت، مردم شهرهای مختلف را بیدار کند و آنان را نسبت به آنچه اتفاق افتاده آگاه سازد و تبلیغات مسمومی را که معاویه و یزید بر ضد حسین به راه انداخته بودند، خنثی سازد. آنان چنین وانمود کرده بودند که حسین(ع) مسلمانی منحرف است که از دین خارج شده و بر ضد ولی امر زمان شوریده و به دنبال قدرت و حکومت است.

زینب(س) حتی در مقابل یزید -که انسانی نادان بود- خروشید و با فصاحت و کلام شیوای روشنگرانه خود، او را شدیدا خرد کرد. دراثر روشنگری های فراوان زینب چه در شام و چه در راه بازگشت به مدینه، مسلمانان با عمق فاجعه و عظمت فداکاری برادرش آشنا شدند از اینرو می توان ادعا کرد که نقش زینب، کم اهمیت تر از نقش برادرش نبوده است.

کیهان:صحبت های شما مرا به یاد یک بیت شعر از استاد شهریار انداخت که بسیار شیرین و شیوا و پرمغز گفته است:بردن اهل حرم دستور بود و سرّ غیب
ورنه این بی حرمتیها کی روا دارد حسین

بارا:
بله من هم روی همین معنی تاکید کرده ام و در کتابی با همین مضمون، این مسائل را آورده ام.

کیهان:
امکان دارد در مورد کتاب «زینب» که فرمودید آن را هنوز تکمیل نکرده اید، مختصری توضیح بدهید.



بارا: من نگارش این کتاب را 27 سال پیش شروع کردم با عنوان «زینب صرخه اکملت مسیره » (زینب فریادی که تکمیل کننده حرکت حسینی بود) و بخش عمده ای از آن را نوشتم اما شرایط کاری و روزنامه نگاری -که می دانید هیچ فراغتی را برای انسان باقی نمی گذارد- مرا از ادامه آن بازداشت و الان از کشورهای مختلف تماس می گیرند و اصرار دارند که این کتاب را کامل کنم و من امیدوارم بتوانم با مطالعه و تجدیدنظر در آن، به گونه ای آن را منتشر کنم که در حد مقبولی همچون کتاب حسین باشد اما خوف آن را دارم که تا آن حد از مقبولیت نباشد.

کیهان:
مظلومیت را در فرهنگ و مکتب حسین(ع) چگونه تحلیل و تفسیر می کنید؟

بارا:
سؤال زیبایی است. مظلومیت چهارچوبی است که حرکت حسین(ع) در آن جای می گیرد و لذا به او می گویند حسین مظلوم و هیچ کس جز او مظلوم خوانده نشده است. باید دید چرا حسین در زبانها به حسین مظلوم نامیده شده است. دلیل آن این است که ظلمی که از ناحیه دوستان یادشمنانش در حق او شد ظلمی عظیم بود. چه آن زمان که دوستانش از او خواستند به کوفه بیاید و وقتی آمد با انبوهی بی شمار از سپاهیان مسلح و شمشیرهای آنان مواجه شد و در عمل نسبت به او بی وفائی نشان دادند و تنهایش گذاشتند و چه آن هنگام که دشمنانش در میدان نبرد در حق او جفاها کردند و تا مرز کشتن او پیش رفتند و اما کشتن او کشتن یک انسان معمولی نبود. کشتن مظلومانه بود. آنچه آنان در حق او مرتکب شدند و نسبت به پیکر مبارکش آن جسارتها را کردند و با اسبها بر روی آن تاختند و سرش را بریدند و لباسش را تکه تکه کردند ، باعث شد که مظلومیت حسین براثر این جنایت فجیع شکل بگیرد.

مظلومیت او بخاطر بی حرمتی به پیکر مطهرش بیشتر از مظلومیت او در اثر بی وفائی دوستانش است. مظلومیت او در روی شنهای دشت کربلا بزرگترین مظلومیت است. دشمنان چرا به کشتن او بسنده نکردند و جسدش را تکه تکه کردند. مگر مثله کردن جسد در تمام ادیان آسمانی جنایتی بدتر از کشتن نیست؟ این مظلومیت که در دلها و ذهنهای مردم رسوخ کرده به آنان یادآوری می کند که چگونه یاران و دوستانش او را دعوت کردند و از نظر مادی و معنوی در حق او ظلم روا داشتند و چگونه دشمنان هم در میدان کارزار آن جنایتها را در حق او روا داشتند و سر مبارکش را بریدند و بدنش را به خاکها مالیدند. جنایتی که حتی در حق بدترین جانیان صورت نمی گیرد و این همان مظلومیتی است که با هیچ بیانی قابل توصیف نیست.

کیهان:
شما که سالها عمر خود را صرف تحقیق و مطالعه و نگارش برای حسین(ع) کرده اید آیا عنایت و برکاتی از این ناحیه مشاهده کرده اید؟

بارا:
من در اثنای تألیف کتاب «حسین در اندیشه مسیحیت»، برکات آن را حس می کردم. این برکات عبارت بود از احساس رضا و خشنودی و آرامش و اطمینان روحی و روانی.هر زمان احساس تنگنا و افسردگی و ناراحتی می کنم فداکاریهای حسین را بیاد می آورم و در آن حال احساس می کنم سختی های دنیا در برابر آنچه حسین انجام داده و آنچه بر سر او آمده، چیزی نیست. همیشه این موضوع را بیاد می آورم و شب و روز آموزه های کتاب (حسین در اندیشه مسیحیت) در برابرم قرار دارد و مدام به آن مراجعه می کنم و آرامش پیدا می کنم گویا که اصلاً من آن را ننوشته ام. هر دفعه که آن را می گشایم و بخشی از آن را می خوانم احساس می کنم سخن جدیدی می خوانم. برکت، تنها برکت مادی نیست که در قراردادها و پول و خرید خانه و امور مادی دیگر خلاصه شود اینها همگی چیزهای زائدی است که نه حسین(ع) و نه پیامبر(ص) و نه عیسی(ع) به آنها اهمیت نمی دادند برکت اصلی، برکت روحی و معنوی و روانی است که مهمترین سرمایه برای انسان است و من توفیق الهی را حس می کنم و آن را از برکت کتابی می دانم که برای حسین نوشته ام چرا که مظلومیت حسین را به یادها می آورد و این یادآوری از مظلومیت او، ثواب عظیمی در پی دارد و این همان برکت روحی و معنوی است که من از آن برخوردارم.



کیهان:
نقش کربلا و حماسه حسینی را در بیداری ملتها و مسلمانان چگونه ارزیابی می کنید؟

بارا:
اولاً حادثه کربلا به آنان می آموزد که هدف حسین(ع) از این ماجرا عبارت بود از قیام در برابر ستم و ستمگران. آن حضرت با اعلام اینکه هرگز چون بردگان و ذلیلان تسلیم شما نخواهم شد به همگان آموخت که نباید راضی به هیچ ظلمی چه در حق خود و چه در حق دیگران شوند. عاشورا یعنی حماسه مخالفت با ظلم یعنی حماسه آزادگی فردی و آزادمنشی اجتماعی در جوامع انسانی. زندگی فقط خوردن و آشامیدن و خوابیدن نیست بلکه زندگی یعنی عقیده و جهاد و انسان فاقد عقیده همچون حیوانی است که در کوه و دشت و خیابان بدون هدف و اصول و عقیده می گردد. واقعه عاشورا با هر بار تکرار حوادث، دستاوردها، نتایج و علل و اهداف آن، الهام بخشی عظیمی در دلها و جانها و احساسات انسانها بجای می گذارد. این الهامات، انسان را وادار به پیروی از آن بزرگوار می کند و این احساس را به او می دهد که برای تغییر زندگی اش وایجاد تحول و دگرگونی در روند حیات، باید کاری بکند و کربلا، محک و ملاک تحول زندگی و دیدگاه انسان نسبت به حیات است.

کیهان:
در همین سیاق آیا فکر می کنید پیروزی اخیر حزب الله لبنان بر دشمن اسرائیلی دارای نشانه هایی از حادثه کربلا بوده است؟

بارا:
بله دقیقاً همین طور است. من مدتی پیش به همایشی در سوریه دعوت شدم و در آن اشعاری را قرائت کردم با این مضمون که جوانانی غیور در جبهه حق، در مقابل اسرائیل، ایستادند، جوانانی که از انقلاب حسین(ع) الهام گرفته بودند و حرکت و جنبش آنان برای مقابله با دشمن همچون جنبش و حرکت حسین و اصحابش بود. آنان از شهادت استقبال کردند و خود را از خواری و ذلت بدور داشتند.

آنان در این اقدام و پایداری خود به سیره حسین(ع) تأسی جستند، و طبعا حمله وحشیانه ای که به آنان شد عملیاتی عادی نبود اما یاری خدا به سوی آنان سرازیر شد.



کیهان:
شما به عنوان یک ادیب و محقق مسیحی که مطالعات زیادی در تاریخ اسلام به عمل آورده اید این واژه ها را چگونه تفسیر می کنید: مسیحیت، اسلام، تشیع؟



بارا:
مسیحیت بخشی از دین واحد کلی است که خداوند آن را به بشریت فرستاده و آغاز آن از یهودیت بوده و به مسیحیت رسیده و آنگاه با اسلام خاتمه یافته و محمد(ص) خاتم ادیان آسمانی بوده است. مسیحیت دیانتی صوفیانه و روحانی است و در زمانی پدید آمد که مردم شدیداً به مسائل معنوی و روحانی نیاز داشتند و لذا عیسی(ع) پیامبر محبت و روحانیت بود. خداوند به او قدرت انجام کارهای خارق العاده را داد در حالی که پیامبران دیگر از چنین قدرتی برخوردار نبودند. وقتی آیه «الیوم اکملت لکم دینکم» نازل شد بدین معنی بود که امروز دین کلی واحد با رسالت اسلام، تکمیل شد. هر کدام از ادیان مسیحی و یهودی در زمان خود دارای معجزاتی بودند. در زمان موسی(ع) سحر و جادوگری رواج داشت. موسی(ع) با معجزاتی متناسب با آن زمان مبعوث شد و عصای او تبدیل به اژدها شد و از داخل سنگ چشمه ها جوشاند. در زمان عیسی(ع) طب و پزشکی رواج داشت و عیسی(ع) مرده ها را زنده و بیماران لاعلاج را شفا می داد تا معجزه خود را ثابت کند.



در برهه ای دیگر که زیبائیهای زبان و فصاحت و بلاغت مقیاس عقلی جامعه بود خداوند دین اسلام را فرستاد و قرآن را نازل نمود تا معجزه پیامبر را به آنان اثبات کند. ما این ادیان آسمانی را همه از جانب خدا می دانیم که در قالب یک دین کلی جای می گیرند و در شکل سه رسالت آسمانی تجلی یافته اند. اما آنچه اسلام را از آن دوی دیگر متمایز می سازد اینکه از تعالیمی برخوردار است که انسان زمان مسیحیت و یهودیت فاقد آنها بود و اسلام آن ادیان را با این تعالیم تکمیل کرده است. اسلام استمرار و خاتم و مکمل تمام نواقص ادیان دیگر بوده است. در هر حال ما در نهایت، همگی مسلمان هستیم زیرا تسلیم یک پروردگاریم و تسلیم تورات و انجیل و قرآن هستیم.



اما تشیع، بنظر من عبارت است از بالاترین درجات عشق الهی و طبیعتاً به هر کس که محب اهل البیت از ذریه محمد و علی علیهما السلام باشد شیعه گفته می شود و این مایه مباهات بشریت است و هر شخصی در این جهان در هر دینی که باشد بخاطر عظمت پیروی از اهل بیت علیهم السلام و برای محافظت از زیبائیهای عقیده خود می تواند یک شیعی باشد.

و جالب است بدانید که بخاطر کثرت نوشته ها و مقالات من در مورد شیعه، دیگران مرا مسیحی شیعه می نامند.



کیهان:
شما که می فرمائید من یک مسیحی شیعه هستم آیا این تعبیر فی نفسه پارادوکسیکال (تناقض آمیز) نیست؟



بارا:
من این تعبیر را در مورد خود نگفته ام اما افتخارم این است که یک مسیحی شیعه باشم. و البته افراد بسیاری از ادیان و مذاهب دیگر با من در این مورد هم عقیده هستند و این تناقض نیست. تشیع یعنی محبت، پذیرفتن، عشق و شیفتگی و اقتدا و پیروی، این ماهیت تشیع است. یک بار در دمشق در همایشی محمدالرفاعی شاعر سوری، تعبیری در مورد من بکار برد که خیلی جالب بود. او در مورد من گفت: او دینش مسیحی، هویتش مسلمان، عشقش تشیع و زبانش عربی است. در مورد نخست خوب معلوم است که من نسل اندرنسل دین مسیحی داشته ام، هویتم مسلمان است زیرا ما شهروند دولت اسلامی هستیم و با هویت و فرهنگ و میراث جامعه اسلامی بزرگ شده ایم و جزئی از بافت کهن اسلامی جوامع مسلمان بشمار می آییم. این مسئله بطوری است که اکنون مسیحیان و مسلمانان در کشورهای اسلامی از همدیگر شناخته نمی شوند و آداب و رسوم و راه و روش و طرز لباس و زندگی آنها یکسان و متحد است و لذا من از لحاظ هویت و شهروندی، هویت مسلمانی دارم.



عشق شیعی هم بدین معنی است که من نمی خواهم به محمدبن عبدالوهاب (بنیانگذار وهابیت) گرایش پیدا کنم. من به حسین عشق می ورزم و عشقم فقط اوست و حسین یعنی تشیع. در مورد زبان هم که معلوم است زبان مادری ما عربی است. این ارکان چهارگانه بیانگر سعه صدر و انصاف و رویکرد انفتاحی و عدم تعصب ورزی و عصبیت است اما به این معنی نیست که عقیده خود را انکار کنیم بلکه در عین حفظ عقیده، عقائد و آیین های دیگر را هم تقدیس و تکریم می نمائیم.



ما در مسیحیت هر آنچه را که زیباست بررسی کرده ایم و دریافته ایم که همه آن زیبائی ها در شخصیت حسین(ع) و امام علی(ع) و پیامبر اکرم(ص) نهفته است این واقعیت را هیچ کس جز منکران و معاندان نمی تواند نادیده بگیرد و بنظر من بین این دو مقوله تضاد و تناقضی نیست و هر دو قابل جمع است.

منبع: روزنامه کیهان تاریخ چهارشنبه و پنجشنبه و شنبه (4و5و7) بهمن ماه سال 1385


آنتوان بارا دانشمند مسیحی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد